من مست می ناب صبوی گل نازم
این است همه روز و شب و قصه و رازم
حسن رخ مهتاب و تجلای درونش
جان میدهد از بهر دعاهای نمازم
سر بر سر سودای وصالش بسپردم
سوزم همه پیداست از این نغمه ی سازم
نیرنگ فلک آه که این صدق دلم بود
تا زآتش خود جان ز درونم بگدازم
فیضی است چه دانم چه بسا شعله ی این شمع
شاید ز سرشکم برسد یار نیازم
یارب زسراپای وجودم همه عشق است
کاز چشمه ی دل در جریان است به نازم
راز من الا محرم اسرار دو عالم
غیر تو که داند که چه با خویش بسازم
وای من و شیدایی این قلب حزینم
کی باد صبا می کند آهنگ حجازم؟
زاحوال ره کعبه ی مقصود، خرابم
تا کی به حیال ره مسدود، بنازم!
یاری که جوان است کجا و من پیرش
«نوحی» غزلی گوی به دنیای مجازم
پ.ن: و این بود دل نوشته ای از زبانحال رفیقمان که روزگار مانعی بر سر راه کعبه ی آمالش نهاده است...
اسم این دوستمان در این شعر بصورت کامل (نام و نام خانوادگی) جای گرفته است. هر کی پیدا کرد...
در مورد صبا و حجاز در بیت هشتم: علاوه بر معنی خاصی که در این شعر دارند دارای بار معنایی دیگری نیز می باشند. هر کدام نام دستگاهی از دستگاههای موسیقی هستند که صبا یک دستگاه حزین و حجاز که در آن یک نشاط معنوی وجود دارد...
نظرات شما عزیزان:


بسیار زیبا و متین و شیوا سروده ای حسین جان عزیزم
دستمریزاد
متشکرم
ذوق لطیف و قریحهی زیبایت گل باران
زبان قاصر است جهت سپاسگذاری از شما
به امید دیدار هر چه زودتر
شاد و پیروز باشی

لذت بردیم
پاسخ: سلام. ممنون از اینکه حضور پیدا کرده و اظهار لطف فرمودین. شما نیز هم...

خسته نباشی
بسیار عالی است این هنر متعالی شما
واقعا متشکرم از لطفتان
جبران خواهد شد!